معنی لباس زنان هندی
حل جدول
ساری
لباس هندی
ساری
لباس زنان ژاپن
کیمونو
لباس زنان ژاپنی
کیمونو
از زنان شاعر هندی
زیب النسا
عربی به فارسی
لغت نامه دهخدا
زنان. [زَ] (نف) (از: «زن »، زننده + «آن »، علامت جمع): فردا خانه ٔ فلان به «سینه زنان » ناهار میدهند. امروز تیغزنان محله ٔ فلان در فلان بقعه جمع می شوند. || (از: «زن »، زننده + «آن »، (پسوند بیان حالت). در حال زدن درحال نواختن و اغلب بصورت قید مرکب آید:
نشستی کنون در دژی چون زنان
پر از خون دل و، دست بر سر زنان.
فردوسی.
برآمد خروش و بیامد سپاه
تبیره زنان برگرفتند راه.
فردوسی.
معشوقه خراباتی و مطرب باید
تا نیم شبان زنان و کوبان آید.
عنصری.
برجهید از جای و انگشتک زنان
گه غزلگویان و گه نوحه کنان.
مولوی.
به فریاد از ایشان برآمد خروش
طپانچه زنان بر سر و روی و دوش.
سعدی (بوستان).
تو خنده زنان چو شمع و خلقی
پروانه صفت در احتراقت.
سعدی.
مرغان چمن نعره زنان دیدم و گریان
زین غنچه که از طرف چمن زار برآمد.
سعدی.
شمعوش پیش رخ شاهد یار
دمبدم شعله زنان می سوزم.
سعدی.
رجوع به ترکیبهای انگشتک زنان، تبیره زنان، خنده زنان، دست بر سر زنان، شعله زنان، طپانچه زنان، طعنه زنان، عنان زنان، فریادزنان، لبخنده زنان، نعره زنان، نفس زنان و جز اینها شود.
زنان. [زَ] (ع ص) ظل زنان، سایه ٔ کوتاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
هندی
هندی. [هَِ] (ص نسبی) هندوستانی. (برهان). از: هند + یاء نسبت. (از حاشیه ٔ برهان چ معین). منسوب به هند. (منتهی الارب). منسوب به بلاد مختلفه ٔ هند. (سمعانی):
تبیره درآمد ز پرده سرای
خروشیدن زنگ و هندی درای.
فردوسی.
بیفکند شمشیر هندی ز دست
یکی اسب آسوده را برنشست.
فردوسی.
بدین تیغ هندی ببرم سرت
بگرید به تو جوشن و مغفرت.
فردوسی.
بود بهنگام زخم در صف میدان جنگ
حربه ٔ هندی او حرمت تیغ یمان.
خاقانی.
برهنه یکی تیغ هندی به دست
سوی پادشه رفت و پنهان نشست.
نظامی.
تیغهندی و درع داودی
کشتی جود راند بر جودی.
نظامی.
موحد، چه در پای ریزی زرش
چه شمشیر هندی نهی بر سرش.
سعدی.
|| (اِ) کنایه از تیغ و شمشیر هندی هم هست. (برهان). در این معنی صفت بجای موصوف به کار رفته است:
زآنکه زین پس تو به زخم هندی و تاب کمند
کرد خواهی گردن هر بدسگالی را ادب.
فرخی.
همان رومی رایت افراخته
ز هندی در آب آتش انداخته.
نظامی.
|| نیز به معنی روش محاسبه ٔ هندی است یا ارقام هندی:
هزار ار به هندی زنی در هزار
بود کس که خواند مرا شهریار.
فردوسی.
|| درختی است که از میوه ٔ آن در مازندران دوشاب گیرند ولیکن در دوشاب آن لزوجتی باشد و این درخت در بیشه ها بود. چوب آن محکم باشد و از آن تله ٔ مرغان سازند. (فلاحت نامه).
فارسی به عربی
هندی
تعبیر خواب
لباس تمیز: احترام
خریدن لباس: خوشبختی
لباس کهنه: افتخار
لباس خواب: ازدواج ناگهانی
- لوک اویتنهاو
اگر دید لباس تابستان به زمستان پوشیده بود، دلیل که به قدر لباس مالش زیاده شود. اگر دید لباس زمستان به تابستان پوشیده بود، دلیل ترس است. اگر زنی به خواب دید که لباس مردان پوشیده بود، دلیل منفعت بود. - محمد بن سیرین
اگر بیند در تن او لباس مهتران بود، دلیل بزرگی بود. اگر بیند لباس فاسقان داشت، دلیل معصیت است. اگر دید که لباس سلاطین پوشیده بود، دلیل که کارش به نظام گردد. - ابراهیم بن عبدالله کرمانی
فرهنگ فارسی هوشیار
(صفت) منسوب به هند: ازمردم هند، ساخته و پرداخته هند. -3 شمشیرساخته هند یاشمشیری که از آهن هندی سازند: تیغ هندی هجر برانست لیک هندی عشق یبرانتر، آیینه مدور که اشعه آفتاب را در مرکزی جمع کند و اشیا ء را مشتعل سازد، دور بین.
معادل ابجد
270